جدول جو
جدول جو

معنی تب هجران - جستجوی لغت در جدول جو

تب هجران
(تَ بِ هَِ)
تب هجر. سوز و گداز دوری. حرارت فراق. تبی که از هجران عارض شود:
از تب هجران تو ناخن کبود
پیش تو انگشت زنان کالامان.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 344).
رجوع به تب و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
تب هجران
حرارت فراق
تصویری از تب هجران
تصویر تب هجران
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ بِ هََ)
تب هجران. تبی که از هجران عارض شود. سوز و گداز هجر. درد دوری. حرارت فراق:
تبهای هجر دارم شبهای بینوایی
تبهای من ببندی لبها چو برگشایی.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 870). رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا